بحثي در هجرت-هويت جامعه هزاره
اسدالله جعفري اسدالله جعفري

بنام  خدا

من اسدالله همكار هستم مقيم آلمان

بحثي درهجرت -هويت جامعه هزاره ها

 

Jafari.asadollah@gmail.com

هنگامه هاي غروب 13ماه رمضان بود وهنگام افطار كه پژواك «ربنا»درآفاق جان نسيم گون مي خراميدوعطر صلوات نشسته بر گلبرگ شبنم ريز استغفار، مشام جان وارستگان از آمال وبرنشسته بر سجاده وصال را مي نوازيد.بعد از افطار به سراغ دنياي بي مرز اينتر نت رفتم وبه قول معروف ايميلم را باز كردم واين  ايميل تازه رسيده بود:

aSadollah hamkar

اول خواستم ايميل را  باز نكرده پاك كنم وگمانم بر اين بود كه اين ايميل هم از همان اميل هاي است كه بطور سرگردان راهش را كش مي كند وناخواسته به سلامت مي آيد تاتو را به خريدن فلان كالا ويا دعوت به باز ديد فلان نمايشگاه وفروشگاه ، دعوت كند.

اما يك لحظه درنگ كردم وبا خود گفتم بايد باز كرد وديد تا چه باشد؟

وقتي ايميل را باز كردم اين متن كوتاه وگويا سلامم كرد :

من اسدالله همكار هستم ودر آلمان زندگي مي كنم وفعلا در مشهد هستم وبعد از 10روز دوباره به آلمان برمي گردم ومي خواهم شمارا ببينم و....

آري اين متن ايميل يك عزيزي بود كه كوتاه وگويا نوشته بود :

اسدالله همكار هستم ومقيم آلمان وفعلا در مشهد هستم ومي خواهم شما را ببينم.

باهمان شماره تلفني كه گذاشته بود تماس گرفتم وموفق به صحبت نشدم لذا سحري فردايش، ايميل كوتاهي براي ايشان فرستادم وشماره تماسي هم گذاشتم.

نزديكي هاي ظهر بود كه تلفن زنگ زد ووقتي گوشي را برداشتم صداي گرم وصميمي از آن طرف خط با لهجه زيبا ودلنشين هزارگي جاغوري جوابم داد :

سلام جعفري صاحب ...

نزديكي هاي ظهر بودكه آقاي اسدالله همكار آمد ،جوان بلند بالا ،باچهره پراز شكوفه لبخند ،چشمانش پرفروغ و نافذبود،گونه هايش رنگ گندم زاران هزارستان را داشت،پيشاني فراخ دامنش جغرافياي شرافت مردم آزاده دامنه هاي هندوكوش وبابا بود،ابروان نه چندان پرپشتش شرق وغرب جغرافياي انديشه گاهش را به هم وصل مي كرد.

او در همان اولين رويا رويي چنان گرم وصميمي وبي آلايش مي نمود كه گويا فرزند مادرم است و پاره جگر پدرم .

از قضا ويا حسن اتفاق ،در همان لحظه كه آقاي همكار به ديدن اين برادر كوچك خود آمد، استاد بزرگوار مرد قلم وانديشه ،تلاش ودانش،صداقت وشهامت،مجاهد همگام بابه مزاري، استاد محمد علي برهاني شهرستاني هم حضور داشت وحضور اين مرد بزرگ باعث كشف قاره نامكشوف از اخلاق عالي اين جوان هزارستان شد چون كه وقتي من آقاي برهاني را به آقاي همكار معرفي كردم،همكار عزيز ،برهاني بزرگوار راچنان بزرگ داشت وحرمت نهاد كه من از اين ادب وانسانيت اسدالله همكار به حيرت آمدم واز اين كه چنين جواناني با چنين فرهنگ عالي انساني در ميان ما وجود دارند خداي خويش رابسيار سپاس داشتم وشكر بي قياس وثناي بي حد وحمد بي مد گفتم .

آري اسدالله همكارجوان هزاره آلمان نشين، به ديدار يك فرزند كوچك از جامعه خود آمدند وبا اين آمدنش دنياي از ناگفته هارا باخود آورده بود دنياي كه نياكاني ما آرزوي آن را بگور بردند.

آقاي همكار،علت آمدنش را بديدار من سه چيز بيان كرد:

1 – من از طريق سايت«كاتب هزاره» با نوشته هاي شما آشنا شدم ...دوست داشتم كه شما را از نزديك ببينم...

2 – مي خواستم از فرصت استفاده كرده با فرهنگيان واهل قلم ...هزاره هاي خودما در ايران آشنا شوم وبا بعضي آنان مصاحبه كنم واز آنان فليم بگيرم ...  

3 – ما در محل اقامت ما،در آلمان، يك مركز ديني كوچكي داريم ومي خواهم براي اين مركز تعداد كتاب كه يا هزاره هاي خود مانوشته باشند ويا در باره تاريخ وفرهنگ وقوم هزاره نوشته شده باشد،بيخرم وبا خود ببرم.

در طول چند روز اقامت آقاي همكار ،در مشهد ،ايشان با جوانان ورزش كار واهل هنر وفرهنگيان ديدار ها وگفت وگوهاي داشتند واز جمله از مؤسسه دردري ديدار كردند وبا شاعر بلند آوازه مهاجرين افغاني سركار زهرا حسين زاده ،در باره شعر وشاعري ومسائل فرهنگي مصاحبه كردند واز مؤسسه دردري تعداد كتاب وفصل نامه خط سوم ودردري هم خريد .

با آيت الله ابراهيم حسن زاده وحسن عليپورشاعر جوان ومحلي(هزارگي) سرا، نيز مصاحبه نمود.

اين رخداد يا اتفاق هرچه اسمش را مي گذاريد، مرا نسبت به آينده جامعه هزاره ونسل مهاجر هزاره بسيار اميد وار ساخت .

اميد به آينده ي كه هزاره وهويت نسل هزاره نه تنها در جوامع ديگر حل شده از بين مي رود، بلكه بر عكس ،هزاره وهويت هزاره بر اساس هجرت نسل جديد هزاره در اكناف جهان ،تكثير مي شود واز حالت كتله اي به جوامع بزرگ وداراي هويت قومي وديني وتشخص فرهنگي بروزمي كند وظهور وحضور مي يابند.

چنان كه خوانندگان عزيز در سطور بالا خواندند ،اين نوشته با يك ديدار آغاز شد واسدالله همكار از هزاره هاي مقيم آلمان به ديدار يك فرزند غريب وگمنام هموطن خود آمده بود به ديدار كسي كه حتي پدر وبرادر بزركش هم او را نمي شناسند واو جز يك قلم چيزي ديگر از مال دنيا ندارد وسر در آخور هيچ سياستمداري نساييده و جز در برابر مردم ،به هيچ كسي تعهدي نسپرده است.

من در اين جا از مهرباني هاي آقاي همكار نسبت به خودم واز عشق او به پيشواي سرخ جامگان تاريخ آن پيغمبر زمان خويش وناجي امت شهيد مزاري،چيزي نمي گويم واين قلم توان به تصوير كشيدن آن همه مهرباني ها وصداقت وعشق زلال را ندارد.

واز اين كه فرصت نشد تادو گل باغ خدا مهران جان وبهزاد جان فرزندان فرداي وطن را ببينم  بسيار شرمنده هستم.

البته ناگفته نگذارم من روزي از مهرباني ها ومحبت ها ي خواهران وبرادرانم كه از گوشه گوشه جهان برايم اميل مي فرستند ويا با تلفن مرا مورد لطف قرار مي دهند واين برادر كوچك خود را به خادمي وسربازي قبول دارند ،سطر وشطري بياد گار خواهم نوشت ودر اينجا از فرصت استفاده كرده از تمام خواهران وبرادرانم تشكر وسپاس دارم . 

بحثي در هجرت-هويت جامعه هزاره

به همين مناسبت بحثي را باز مي كنيم تحت عنوان هجرت وهويت جامعه مهاجر هزاره،اميد است كه اين بحث را انديشه وران جامعه وفرزانگان قوم بيشتر باز كنند ونارسايي هايش را بيپيرايند واجمالش را تفصيل بخشند وناگفته هايش را آفتابي كنند.

هزاره هاي افغانستان تاريخ پرفراز ونشيبي دارند،آنچنان پرفراز ونشيب كه قلم از مصور كردن آن اظهار عجز وناتواني مي كند وياد آوري آن انديشه سوز است وجان كاه وسرشك بار واندوه خيز وغم آفرين.

بنا بر اين ،من در اين نوشته راجع به تاريخ خونين هزاره هيچ سخني نمي گويم.

هزاره هاي افغانستان از اصيل ترين مردمان بومي افغانستان هستند واين اصالت را مي توان از لابلاي سفرنامه هاي جهان گردان به اين خطه ،بازخواني نمود وراه ديگر براي اثبات اين ادعا كه هزاره هاي افغانستان بوميان اصيل افغانستان هستند،تحقيق در آثار باستاني باقي مانده از هزاره هاي قبل است كه بودا نمونه بسيار زنده وگوياي آن بود.

به هرحال ،گذشته هاي اين مردم گذشته هاي بسيار درخشان بوده واين قوم در فرهنگ آفريني وتمدن سازي پيشتاز بوده اند .

اما به مرور زمان سير انحطاط را مي پيمايند وبا روي كار آمدن آپارتايت خشين در افغانستان ،سياه روزي هزاره ها آغاز مي شود ودر زمان عبدالرحمان جبار به اوج خود مي رسد وبيش از 65در صد اين مردم قتل عام ونسل كشي مي شوندوبخشي عظيم از اين مردم به كشور هاي همسايه مثل :هند آن روز،ايران،ماوراءالنهر تا قفقاز مهاجر مي شوند.

از زمان عبدالرحمان تا زمان حكومت برهان الدين رباني وطالبان ،هزاره ها به عنوان شهروندان درجه سه وچهار به شمار مي رفتند.

 فقط در زمان حكومت چپ ها بود كه هزاره ها مثل ساير شهروندان افغانستان حضور شهروندي داشتند ودر رده هاي بالاي حكومتي ونظامي ادايي وظيفه مي كردند.

با روي كار آمدن حكومت برها ن الدين رباني وطالبان دوباره عصر عبدالرحماني آغاز شد اما ديگر دير شده بود وزمان برمدار خواهش رباني وملاعمر نمي چرخيد ،چون هم جهان عوض شده بود وهم در ميان هزاره ها مردان بزرگ وناجي، چون شهيد مزاري وشهيد صادقي نيلي رداي جهاد وشهادت را بر تن داشتند وبر شانه هاي ستوارشان مشعل پيغمبري وهدايتگري وعدالت خواهي در اهتزازبود.

   از زمان عبدالرحمان تا زمان حكومت طالبان ،هجرت وهويت دو واژه همزاد هزاره بودند چون بر اثر ظلم ظالمان مجبور به مهاجرت مي شدند واين هجرت ازدست دادن فرهنگي خودي بودوجايگزني فرهنگي ديگر را درپي داشت ونتيجه اش بحران هويت و از دست دادن هويت بود.

چنان كه هزاره هاي مهاجر درايران وقفقاز ياهويت هزارگي شان رابه تدريج از دست دادند ويا اين كه گرفتار بحران هويت شدند وامروزه درقفقاز نسل اول مهاجر افغانستان خود را هزاره نمي دانند ودرايران هم خاوري ها ازابراز هويت هزارگي خود اجتناب مي كنند.اما اين كه چرا چنين شد ؟اين نياز به تحقيق زمانمند دارند كه از توان يك نفر خارج است.

خوشبختانه نسل مهاجر امروز هزاره ها در جهان ومخصوصا در كشور هاي اروپا،نسل داراي هويت هزارگي هستند.

نسل مهاجر امروز هزاره ،درهرجاي دنيا كه باشند وشهروند هركشوري كه باشند،خود را هزاره مي دانند وفرهنگ هزارگي وعنعنات هزارگي را حفظ كرده اند.

نسل ديروز مهاجر هزاره وقتي ازافغانستان هجرت مي كردند ،ودر كشوري مستقر مي شدند سعي داشتند كه هويت هزارگي خود را كتمان كنند چون اگر كتمان نمي كردند نمي توانستند شهروند آن جامعه شوند واين كتمان هويت هزارگي باعث شد كه به تدريج در آن جامعه حل شوند ونسل بعد هزاره گذشته خودرا ندانند كه نمونه هاي زنده آن هزاره هاي قفقاز اند كه امروز خود را هزاره نمي دانند.

اما نسل امروز هزاره كه مهاجر مي شوند ،هويت هزارگي خود را ازدست نمي دهند بلكه سعي دارند كه اين هويت را حفظ وبار وركنند.

نمونه بارز اين احياءهويت نسل امروز هزاره در عالم مهاجرت ،در دو قالب نمود دارد:

1-   پاسداشت شعاير ديني ومخصوصا ايام عاشورا است.

2 – پاسداشت شهادت پيشواي صادق وباباي مهربان ،شهيدبابه مزاري است.

پاسداشت شعاير ديني در ميان نسل مهاجر امروز در اروپا بسيار پررنگ وعميق است واين همان چيزي است كه من را وامي دارند كه از هزاره وهزاره دوستي بنويسم وهزاره پرست باشم وهزاره پرستي در ظل خدا پرستي شرك نيست بلكه عين توحيد است.

پاسداشت پيشواي سربداران عدالت وآزادي شهيد مزاري هم در ميان نسل مهاجر امروز هزاره بسيار ريشه دار وعقلاني است وهمين پاسداشت شهيد مزاري عامل بسيار قوي براي حفظ هويت نسل امروز مهاجر هزاره است چون در همين مراسم پاسداشت ها است كه نسل مهاجر هزاره به خودكاوي وباز خواني گذشته خود مي پردازند .

اين دو عامل نسل امروز مهاجر هزاره را نسل فرهنگ آفرين واخلاق مدار بار آورده اند.

من اين فرهنگ آفريني واخلاق مداري نسل امروز مهاجر هزاره را در قضيه كوچي گري بهسود عيان وروشن ديدم.

در قضيه بهسود نسل مهاجر هزاره در كشور هاي غربي وحتي همين ايران ،بطور شايسته وبايسته جوهر فرهنگ عالي انساني واخلاق برين ارزش مدار وجهان شمول را به نمايش گذاشتند.

آنچه كه قابل ياد آوري است اين است كه همين اخلاق محوري باعث شده است كه يك عده شياطين در لباس مقدس روحاني به طمع بيفتند وبراي پركردند چپ خود وپاشيدن تخم نفاق ،بعنوان مبلغان دين راهي اين كشور ها شوند ودر قالب تبليغ دين به مطامع پليد دنيايي خود برسند .

بنا بر اين نسل مهاجر هزاره بسيار هشيار وآگاه باشند كه اين بيدردان بدمست مبادا بنام دين بر گرده آنان نشينند .

چنان كه در بالاياد اور شدم اين نوشته آغازي براي يك رستاخيز فرهنگي دراين باره است واميد است كه خردورزان جامعه وفرهنگ آفرينان قوم زواياي ديگر اين مسئله را بكاوند ونسل امروز مهاجر هزاره را در حفظ هويت هزارگي ياور باشند


November 9th, 2008


  برداشت و بازنویسی درونمایه این تارنما در جاهای دیگر آزاد است. خواهشمندم، خاستگاه را یادآوری نمایید.
 
مسايل اجتماعي